کد مطلب:102498 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:398

علی در خلوتگه عشق!











امیرالمومنین در وصیت به فرزند بزرگوارش امام حسن (ع)، به مالك اشتر و از طریق آنان به همه ی كسانی كه دوستشان دارد و خواهان رشد و كمال آنان است، سفارش می كند كه اوقات شبانه روز خود را میان وظایف اجتماعی و بهره وری های شخصی و ارتباط با خدا برنامه ریزی كنند و بهترین ساعت را كه خلوت نیمه شبان و آمادگی جان و روان است به ارتباط میان خود و خدا اختصاص دهند. و او خود زیباترین دعاها و مناجاتها را به انسان ها عرضه كرده است.

امام عارفان در مورد دعا به فرزندش امام حسن ع، سبط اكبر، چنین سفارش می كند:

«و اعلم ان الذی بیده خزائن السماوات و الارض قد اذن لك فی الدعاء و تكفل لك بالاجابه و امرك ان تساله لیعطیك و تسترحمه لیرحمك و لم یجعل بینك و بینه من یحجبك عنه. و لم یلجئك الی من یشفع لك الیه و لم یمنعك ان اسات من التوبه و لم یعاجلك بالنقمه و لم یعیرك بالانابه و لم یفضحك حیث الفضیحه بك اولی و لم یشدد علیك فی قبول الانابه و لم یناقشك بالجریمه و لم یویسك من الرحمه.»[1].

[صفحه 516]

و بدان آن كس كه گنجینه های آسمانها و زمین در دست دارندگی اوست، اجازه ی درخواست را نیز به تو داده است و پذیرش آن را پایندان كرده است و به تو فرمان داد كه از او بخواهی تا به تو ببخشد و مهربانی او را بجویی تا به تو مهربانی بورزد، میان تو و خودش كس نگذاشته تا تو را از او بپوشاند و به كسی پناهنده نساخته تا برایت به نزد او میانجی گردد و اگر بدی كردی تو را از بازگشت بازنداشته و به داد گرفتن از تو شتاب نورزیده و به روی آوردن (به حق) ننگین نساخته و در آن جا كه سزاوار رسوایی بوده ای رسوا نرده و در پذیرش روی نهادن به خود بر تو سخت نگرفته و در بزه كاری به ستیزه برنخاسته و از مهربانی به ناامیدی نینداخته است.

«بل جعل نزوعك عن الذنب حسنه و حسب سیئتك واحده و حسب حسنتك عشرا و فتح لك باب المتاب و باب الاستعتاب، فاذا نادیته سمع نداك و اذا ناجیته علم نجواك، فافضیت الیه بحاجتك و ابثثته ذات نفسك و شكوت الیه همومك و استكشفته كروبك و استعنته علی امورك و سالته من خزائن رحمته ما لایقدر علی اعطائه غیره: من

[صفحه 517]

زیاده الاعمار و صحه الابدان و سعه الارزاق.»[2].

بلكه دست از گناه برداشتنت را گونه ای نیكی قرار داه است و بدی تو را یك بدی به شمار آورده و نیكی تو را ده نیكی به حساب گذاشته و در بازگشتن و در درخواست خشنودی را به رویت گشوده، پس هنگامی كه او را با فریاد بخوانی خواندنت را بشنود و چون او را آهسته رازگویی رازگویی ات را نیز بداند، پس نیازت را به پیشگاه گسترده ی او بری و راز دل را در برابر او بگشایی و اندوهانت را به او بشكویی و گشودن غمهایت را از او بخواهی و بر كارهایت از او یاری بجویی و از گنجینه های رحمت او چیزی را بخواهی كه جز او كسی توانا بر دادن و بخشش آن نیست: از فزونی سالهای زندگی و درستی تنها و گشایش روزی.

با این آموزش ها امیرالمومنین افراد را به پیوند پیوسته و بی واسطه با پرودگار

[صفحه 518]

برمی انگیزد و از همه ی انسانها می خواهد كه هر درخواستی دارند با خدا در میان بگذارند، زیرا خداوند مهربان گفته است: (ادعونی استجب لكم)[3]: مرا بخوانید شما را پاسخ می دهم، از این روی امیرالمومنین می گوید خدا پذیرش درخواست شما را پایندانی كرده است، خدایی كه هیچ پرده دار و شفیعی میان خودش و شما نگذاشته است كه نتوانید هرگاه خواستید و به یا او افتادید با او ارتباط برقرار كنید.

دعاهای قرآن و پیامبر گرامی (ص) و امامان بزرگوار، همه آموزش مشیت پروردگار و قوانین حاكم بر جهان آفرینش است. انسان با درخواستهای غیرمنطقی و آرزوهای دست نایافتنی می خواهد قوانین آفرینش را به هم بزند، قرآن و پیامبر و امامان با آموزش دعا می خواهند خواست انسانها را در مسیر درست خود قرار دهند، هم آیین خواستن و دعا كردن را می آموزند و هم مشیت خدا را به انسان نشان می دهند. و در دنبال سخنان یاد شده در بالا، از وصیت به امام حسن، امیرالمومنین می گوید كه اگر درخواست تو به سرعت اجابت نشد، ناامید نشو، زیرا به تاخیر افتادن اجابت چه بسا باعث بزرگ تر شدن پاداش درخواست كننده شود. و چه بسا آنچه را خواسته ای به تو داده نشود و به زودی یا در آینده چیزی از آن بهتر به تو دهد، یا شاید آنچه را خواسته ای اگر به تو دهد به نابودی دینت بینجامد، پس درخواست تو باید برای چیزی بود كه جمالش برای تو ماندگار و بالش از تو ناپایدار باشد، زیرا نه دارایی تو را پاید و نه ارزش وجودی تو آن را شاید.

پس از این مقدمه به چند دعای امیرالمومنین گوش جان می سپاریم:

«اللهم اغفر لی انت اعلم به منی، فان عدت فعد علی بالمغفره. اللهم اغفر لی ما و ایت من نفسی و لم تجد له وفاء عندی. اللهم اغفر لی ما تقربت به الیك بلسانی، ثم خالفه قلبی. اللهم اغفر لی رمزات

[صفحه 519]

الالحاظ و سقطات الالفاظ و شهوات الجنان و هفوات اللسان.»[4].

خدایا گناهی را از من بیامرز كه تو از من بدان داناتری، پس اگر (بدان گناه) بازگشتم تو هم با آمرزش بر من بازگرد. خدایا گناهی را از من بیامرز كه از درونم وعده كردم و بدان وفاكردنی در نزد من برایش نیافته ای. خدایا گناهی را از من بیامرز كه به زبانم خواسته ام به سوی تو تقرب بجویم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده است. خدایا به گوشه ی چشم اشاره كردنها و سخنان بیهوده گفتنها و خواستهای ناروای دل و لغزش های زبان را از من بیامرز.

درمی یابیم كه امیرالمومنین با این دعا تزكیه ی نفس و طهارت باطن و اخلاص و یك رنگی با پروردگار را به انسانهایی كه خواستار سلوك به سوی خدا و پاكی درون هستند، آموزش می دهد. انسان گاه به كارهایی می پردازد كه به پندار خویش درست و شایسته است، لیكن در شرایط بیداری وجدان و آگاهی قلب و خلوت كردن با خدای خویش و به یاد آوردن لطف و مرحمت پروردگار نسبت به خود، درمی یابد كه كاری نكرده است كه چنین خدای مهربانی را سزاوار باشد و چون بدین دریافت رسید چاره ای جز آن ندارد كه به درگاه پروردگار رو بیاورد و با تعهد دست برداشتن از آنچه نباید انجام می داده و نباید به زبان می آورده و نباید می اندیشیده و در دل

[صفحه 520]

می گذرانیده، آمرزش خود را از او بخواهد. و اینك دعایی دیگر:

«اللهم انك آنس الانسین لاولیائك و احضرهم بالكفایه للمتوكلین علیك، تشاهدهم فی سرائرهم و تطلع علیهم فی ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم، فاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم الیك ملهوفه. ان او حشتهم الغربه آنسهم ذكرك و ان صبت علیهم المصائب لجووا الی الاستجاره بك، علما بان ازمه الامور بیدك و مصادرها عن قضائك.

اللهم ان فههت عن مسالتی، او عمهت عن طلبتی، فدلنی علی مصالحی و خذ بقلبی الی مراشدی، فلیس ذلك بنكر من هدایاتك و لا ببدع من كفایاتك.

اللهم احملنی علی عفوك و لا تحملنی علی عدلك.»[5].

[صفحه 521]

خدایا تو برای دوستانت از همه كس همدمتری و برای واگذارندگان كار خود بر عهده ی تو در بسندگی از همه حاضرتری، آنان را در رازهای نهانی شان مشاهده می كنی و در درونشان بر آنان سر می كشی و آگاهی و اندازه بینشهایشان را می دانی، پس رازهایشان برایت پیداست و دلهایشان به سوی تو شیداست، اگر دورری از خانه آنان را به تنهایی دچار كند یاد تو همدمشان می شود و اگر مصیبتها بر سرشان فروریزد به زینهار خواستن از تو پناه می جویند، در حالی كه می دانند سررشته ی كارها به دست توانای توست و بیرون آمدنگاه آنها از فرمان آفرینش توست.

خدایا اگر از به زبان آوردن خواستم درمانم، یا از آنچه می جویم سرگردان شوم، پس مرا بر چیزهایی كه شایان من است راه بنمای و دلم را به سوی راه های رشد من ببر، زیرا چنین چیزی از رهنمودهای تو ناشناخته و از بسندگی هایت بی پیشینه نیست.

خدایا رسیدگی به كار مرا برگذشتت باركن و كار مرا بر دادگریت واگذار مكن.

امیرالمومنین (ع) در این دعا و مناجات با خدا، حالات اولیای خدا و شیوه ی ارتباط آنان با خدا و خواست آنان را از خدا بیان می كند:

دوستان خدا وظایف اجتماعی خود در برابر مردم را فراموش نمی كنند و

[صفحه 522]

انجام وظیفه ی اجتماعی را بزرگترین عبادت می دانند، لیكن گرفتاریهای روز آنان را از ارتباط با آفریدگار مهربان در نیمه شبان بازنمی دارد. شبها پیوند خود را با همگان بریده و تنها به خدای خویش می پیوندند:

هر جا كه دری بود به شب دربندند
الا در دوست را كه شب باز كنند

نیمه شبان كه همگان خفته اند و پرده ی تیره ی شب بر همه جا گسترده و تنه چشم ستارگان بر روی زمینیان باز است، دوستان خدا از بستر برخاسته در برابر پروردگار زانو زده گاه به ركوع كمر خم می كنند و گاه به خشوع سر به سجده می گذارند و آزادی گردنهای خود را از آتش دورخ درخواست می كنند و در آن خلوتگاه هیچ همدمی جز خدا ندارند و راز و نیازهای خویش را تنها با خدا در میان می گذارند، این خداست كه نه تنها قیام و قعود آنان، بلكه راز درون و نهانی و خواستهای آهسته و پنهانی آنان را می داند و می بیند و به همین جهت دلهای شیفته ی وصال دوست به شیدایی گرفتار و برای رسانیدن خود به درگاه معشوق بیقرار است. یاد دوست آنان را از تنهایی برهاند و در برابر مصیبتها به پناهگاه استوار او خود را رساند. زیرا می دانند كه هركاری در جهان انجام گیرد از مشیت او برخاسته و هر گرفتاری یا رهایی كه رسد از فرمان آفرینش او سرچشمه گرفته است.

دوستان خدا، او را از خود برای خویش مهربان تر و بدانچه سزاوارند داناتر می دانند و لذا از او می خواهند آنجا كه الفاظ و آوا راه به جایی نمی برند و نیازهای حقیقی را ناتوانند كه به زبان آورند، آنان را بدانچه شایسته هستند راه نماید و با شناختی كه از پروردگارشان دارند، آنچه را از خدای خویش خواسته اند، به دور از رحمت و نعمت او نمی دانند و با نظر لطفی كه تاكنون نسبت به دوست و دشمن از درگاهش دیده اند، شگفت انگیز و بی سابقه به شمار نمی آورند.

امیرالمومنین (ع) در خطبه ی اشباح (91) والاترین سخن را در شناخت پروردگار

[صفحه 523]

به زبان می آورد و زیباترین ستایشها را نثار پیشگاه او می كند و در پایان به عنوان دعا چنین می سراید:

«اللهم انت اهل الوصف الجمیل و التعداد الكثیر، ان تومل فخیر مامول و ان ترج فخیر مرجو. اللهم و قد بسطت لی فیما لاامدح به غیرك و لا اثنی به علی احد سواك و لا اوجهه الی معادن الخیبه و مواضع الریبه و عدلت بلسانی عن مدائح الادمیین و الثناء علی المربوبین المخلوقین. اللهم و لكل مثن علی من اثنی علیه مثوبه من جزاء، او عارفه من عطاء و قد رجوتك دلیلا علی دخائر الرحمه و كنوز المغفره. اللهم و هذا مقام من افردك بالتوحید الذی هو لك و لم یر مستحقا لهذه المحامد و الممادح غیرك و بی فاقه الیك لایجبر مسكنتها الا فضلك و لا ینعش من خلتها الا منك وجودك، فهب لنا فی هذا المقام رضاك و اغننا عن مد الایدی الی سواك، انك علی كل شی ء قدیر!»[6].

[صفحه 524]

خدایا تو سزاوار وصف زیبا و شمردن (نعمتهای) بسیار هستی، اگر به تو آرزو بندن پس بهترین كسی هستی كه آرزومند او باشن و اگر به تو امیدوار شوند پس بهترین كسی هستی كه بدو امید بندند. خدایا تو در چیزی (نعمت و توان خود را) برای من گسترش داده ای كه با آن نعمت گفتار جز تو را نستایم و ثنای خود را بر كسی جز تو نثار نكنم و زبانم را به سوی كان های نومیدی و جایگاه های شك و بدگمانی گسیل ندارم، (و تو را سپاس می گزارم) كه زبانم را از ستایشهای آدمیان و ثناخوانی بر پروردگان آفریده گردانیدی. خدایا هر ستایشگری را بر گردن ستایش شده پاداشی از مزد است، یا دهشی شناخته و من بدان جهت به تو امید بسته ام كه امیدم راهنمایی به اندوخته های رحمت و گنجهای آمرزش باشد. خدایا این جایگاه كسی است كه تو را به یكتایی ویژه ای كه از آن توست ستوده است و كسی جز تو را شایسته ی این سپاس و ستایشها و به نیكی ستودن ها ندیده است و در تنگدستی چنان نیازی به تو دارم كه بیچارگی آن را چیزی جز فزون بخشی تو جبران نمی كند و پریشانی و كمبود آن را جز نیكی و بخشش تو نیكو نمی گرداند، پس در این جایگاه، خشنودی خود را به ما ببخش و از

[صفحه 525]

دراز كردن دستها به سوی كسی جز خودت بی نیاز گردان، زیرا تو بر هر چیزی توانایی!

این دعا آموزش توحید است و امیرالمومنین با این دعاها آنچه را كه در توحید بایسته است یك موحد انجام دهد و آنچه را نباید انجام دهد و بدان بیندیشد آموزش می دهد، با سخنانی كه خطاب به پروردگار خود دارد، به دیگران یاد می دهد كه كسی جز خداوند را نباید به نیكی و زیبایی وصف كرد و نعمتهای كسی جز او را برشمرد، زیرا نعمت دهنده ی حقیقی و بی شمار تنها اوست و به هیچ كس جز پروردگار نباید آرزومند و امیدوار شد، زیرا امید بستن به غیر او به ناامیدی و دست خالی برگشتن می انجامد. یكی از نعمتهای گسترده و گرانبهای خدا به ما انسانها زبان آوری و گفتار است و بزرگترین ناسپاسی به كار بستن این زبان در ستایش غیرخداست، ستایشی كه جز ناامیدی و به بدگمانی دچار شدن و از یاد خدا غافل ماندن و از رحمت خدا به دور افتادن نتیجه ای ندارد. هركس به ستایش كسی زبان می گشاید چشم به پاداش و مزد او دارد، كه پاداشی است ناپایداری و بی ارزش و با منت، لیكن امید به كسی باید بست كه كه سرچشمه ی حقیقی نعمت و ربوبیت است و منت او به رخ كشیدن نعمت نیست، بلكه فراهم كردن زمینه ی مناسب برای بهره مند شدن از نعمتی است كه كرامت كرده است.

و سپس یكتا دانستن خدا را كه هیچ كس در آن شریك نیست، در آن می داند كه همه ی انواع سپاسها و ستایشها و به نیكی وصف كردنها را ویژه ی او بگرداند و بس، زیرا تنها اوست كه هرگونه نیازی را كه در هركس باش، با فزون بخشی خود جبران می كند و هرگونه كمبود و رخنه ای را از میان برمی دارد و دست نیاز انسان را از دراز شدن به سوی انسانهای نیازمند كوتاه می گرداند.

دعای دیگر در نهج البلاغه گزارش شده كه بخش نخست آن سپاس و ستایش از نعمتهایی است كه خداوند كرامت كرده است و بخش دوم درخواست نعمتهایی كه شایسته ی یك انسان آگاه است:

[صفحه 526]

«الحمدلله الذی لم یصبح به میتا و لا سقیما و لا مضروبا علی عروقی بسوء و لا ماخوذا باسوا عملی و لا مقطوعا دابری و لا مرتدا عن دینی و لا منكرا لربی و لا مستوحشا من ایمانی و لا ملتبسا عقلی و لا معذبا بعذاب الامم من قبلی. اصبحت عبدا مملوكا ظالما لنفسی، لك الحجه علی و لا حجه لی و لا استطیع ان آخذ الا ما اعطیتنی و لا اتقی الا ما وقیتنی.»[7].

ستایش و سپاس خدایی را سزاست كه مرا در حالی به بامداد درنیاورده است كه مرده باشم و نه بیمار و نه هیچ گونه بدی بر رگهایم تنم دچار شده و نه گرفتار بدترین كردارم شده ام و نه دنبال بریده و بی فرزندم، نه از دینم برگشته ام و نه پروردگارم را ناشناخته ام و نه از ایمانم احساس تنهایی و نگرانی كننده ام و نه خردم به هم آمیخته است و نه به آزار و شكنجه ی امتهای پیش از خودم گرفتارم. در حالی شب را به

[صفحه 527]

بامداد رسانیدم كه بنده ای هستم به فرمان، ستمگر برای خویش، (خدایا) تو بر من حجت داری و مرا هیچ حجتی و بهانه ای نیست. هیچ چیزی را نمی توانم برگرفت مگر آنچه را تو به من بخشیده ای و خود را نمی توانم نگاه داشت مگر آنچه تو با آن مرا نگاه داشته ای.

امیرالمومنین (ع) در این سپاسگزاری دو نكته را آموزش می دهد: نخست آسیبهای جسمانی و اجتماعی و عقیدتی و روانی است كه انسان را دچار می كند و حالات و موقعیتهای انسان در برابر پروردگار و دیگر این كه آن آسیبها از خود انسان، به عنوان علت و عامل مستقیم، سرچشمه می گیرد و نتیجه و واكنش آنها، قوانین پایداری است كه از مشیت پروردگار ریشه می گیرد. توضیح این دو نكته پس از گزارش بخش دوم كه دعاست، خواهد آمد.

«اللهم انی اعوذ بك ان افتقر فی غناك، او اضل فی هداك، او اضام فی سلطانك، او اضطهد و الامر لك!

اللهم اجعل نفسی اول كریمه تنتزعها من كرائمی و اول ودیعه ترتجعها من ودائع نعمك عندی!

اللهم انا نعوذ بك ان نذهب عن قولك، او ان نفتتن عن دینك، او تتابع بنا اهواونا دون الهدی الذی جاء من عندك!»[8].

[صفحه 528]

خدایا به تو پناه می برم كه در بی نیازی ات تهی دست، یا در پرتو راهنمایی ات گمراه، یا در زیر فرمانروایی تو ستم رسیده، یا آزار دیده و شكنجه شوم در حالی كه فرمان تو را است!

انسان موجودی است كه از دو گوهر متضاد تركیب شده است: خاك و روح خدا، گوهر خاك، او را مانند هر جاندار دیگر، در معرض آسیبهای گوناگون محیط زیست قرار می دهد و گوهر خدایی، روان او را به خرد و اندیشه و اراده و آگاهی و نیروی شناخت و دانایی و تدبیر و چاره اندیشی و توان دگرگون ساختن زیستگاه و مانند اینها مجهز كرده است. همه ی اینها نعمت های خدایی هستند كه به انسان بخشیده است و دیگر جانداران و فرشتگان از آن بهره مند نیستند. انسان با داشتن چنین بهره های خدادادی گرفتار جبرهای طبیعت، تاریخ، جامعه و نفس است، هم

[صفحه 529]

طبیعت و تاریخ و جامعه و جان قانونی خاص خود دارند و هم خرد و اندیشه و آگاهی و اراده و شناخت و دانایی، ابزار شناختن و به كار بستن آن قانون ها به شمار می روند. انسان با به كار بردن و ورزیدن آن ابزارها، قوانین حاكم بر طبیعت و تاریخ و جامعه و جان را می شناسد و با این شناخت پیوسته خود را از رشته های درهم پیچیده ی آن جبرها رهایی می بخشد. لیكن به كار نبستن آن نعمتها، انسان را هرچه بیشتر در تیرگی نادانی فرومی برد و دچار آسیبهای جبری و خودساخته می گرداند. باید توجه داشت كه همه ی آن قوانین از فرمان آفرینش (قضای) پروردگار سرچشمه گرفته و پروردگار است كه ویژگی و تاثیر و اندازه و زمان و چگونگی (قدر) آنها را می نهد (سنت الله).

همان پروردگار به انسان آگاهی و اراده و خرد و اندیشه داده است كه نخست قضا و قدر را بشناسد و درنتیجه آنها را به تسخیر و در خدمت خود درآورد. هرچه شناخت بیشتر باشد به خدمت گرفتن نیز بیشتر و سرانجام انسان آزادتر خواهد شد.

با این زمینه سازی، درمی یابیم كه دعا، درخواست چیزی خلاف قانون آفرینش و به هم خوردن نظام هستی، نیست، بلكه آموزش به خود و دیگران برای دریافت بیشتر حقیقت هستی و هماهنگ شدن با نظام آفرینش و عمل كردن در چارچوب قانون خلفت و در واقع هماهنگی با قضا و قدر پروردگار است.

از این روی می بینیم كه سپاس و ستایش امیرالمومنین (ع) بیان شناخت قوانین و منشا آن ها و نتیجه ای است كه از آن گرفته است:

ستایش در نتیجه ی شناخت سر می زند و سپاس عبارت است از به كار بردن درست و شایسته ی نعمت و هر دو در كلمه ی «الحمد» نهفته است.

انسان چون شب را به بامداد می رساند، زایشی نو و به جهان پا گذاشتی دوباره به شمار می رود. به ویژه ی برای كسی كه شب را به خواب غفلت به سر نبرده، در

[صفحه 530]

نیمه های شب از خواب شیرین برخاسته با آفریدگار خویش به راز و نیاز سرگرم می شود و تا سپیده دم و از آن هنگام تا برآمدن خورشید همچنان زنده و بیدار است، گاه به نماز ایستاده خدا را به بزرگی می ستاید و عاشقانه غزل می سراید، گاه دست به دعا و زاری برمی دارد و از محبوب می خواهد كه نقاب هجر از چهره بردارد و روی وصال خویش بدو بنماید و لب به سخن گشاید تا جانی تازه گیرد و به زبان حال زیر لب زمزمه می كند:

بنمای رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب كه قند فراوانم آرزوست

از این جاست كه امیرالمومنین خدای را به ستایش و سپاس می ایستد كه توفیق چنین شب زنده داری بهره ی او شده، نه چون مردگان به روز دیگر قدم گذاشته، نه چون بیماران و نه معلولان از كارافتاده ای كه از عهده ی انجام وظیفه ی روزانه- كه چهره ی پیدا و برجسته ی عبادت است- برنیاید و نه هستی پربركتش بی دنباله و اندیشه ی پربارش بی سرانجام گردیده كه در بیابان بی نام و نشان نیستی از میان برود و از اینها بالاتر، در زندگی معنوی و انسانی خویش نیز پیوسته از نعمتهای پروردگار بهره مند بوده نه چون سوداگران گمان زده از دین خود برگشته است و نه پروردگاری را كه شناخته و حقی را كه در آغاز دیده به انكار و ناشناسی نشسته است و نه از تنه ماندن در میان انسانهای با ایمان دچار بیم و هراس گردیده و نه خرد ناب خداشناس و حقیقت یاب او به چیزی آمیخته كه نتواند حق خالص را با آن دریابد. از این روست كه می گفت:«ما شككت فی الحق مذ اریته»[9]: از همان هنگام كه حق به من نمایانده شد تاكنون در آن به شك نیفتاده ام. و خدای را سپاسگزار است، زیرا همچون امتهای نادان گذشته دست به كاری نزده است كه گرفتار عذاب آن كار از طرف خدای دادگر شود، با همه ی اینها، از نماز شب و انجام وظیفه در برابر پروردگار مغرور نمی شود و هنوز هم خود را بنده ای بی اختیار در برابر قادر مطلق می داند كه تا پا بر سر همه ی پلكان هستی هر دو جهان نگذاشته و به اوج كمال نرسیده خود را برای خویشتن ستمگر به شمار می آورد كه اگر پیوسته به حركت تكاملی و رو به رشد

[صفحه 531]

نپردازد، هیچ دلیل و بهانه ای در دست ندارد و همچنان حجت خدا كه همه ی نعمتها و ابزارهای حركتو پرواز را به او داده است بر گردن او هست و اصولا در برابر پروردگار توانا به گونه ای است كه تا نیرویی به وی نبخشیده توان به دست آوردنش را ندارد و تا ابزارهای نگهداری را فراهم نكرده از نگاهداشت خود بسی ناتوان است.

دعای امیرالمومنین هم آموزش چگونگی انسان در برابر پروردگار است و هم نشان دادن وظایفی است كه انسان بر گردن گرفته است:

خدا بی نیاز مطلق است و انساها هرچه به او نزدیكتر و از آفریدگان دورتر شوند، نیازمندیشان به مردم كاسته و نیازشان به خدا بیشتر می شود، لذا انسان از آن رو به خدا پناه می برد كه در سایه ی بی نیازی پروردگار از او دور و به خلق نزدیك شود، فقر حقیقی نیازمند شدن به آفریدگان و احساس بی نیازی پیدا كردن از آفریدگار است. همچنین است رهنمود الهی كه (ان هدی الله هو الهدی)[10]، و كسی كه راه هدایت الهی را از دست بنهد، به هر راهی برود گمراه است.

خداوند نیرو و فرمانروایی اش دادگرانه بر همه جا گسترده شده هركس خواستار داد و آسایش و مهربانی و و آرامش است، باید به زیر فرمانروایی خدا رخت بركشد و گرنه دچار ستم می شود و آزار و شكنجه و رنج می بیند، زیرا فرمان دادگستر پروردگار چنین است و از حوزه ی آن بیرون رفتن نتوان.

یكی از نعمتهای باارزش پروردگار كه به انسان كرامت كرده جان آدمی است، جان به انسان نیرویی می بخشد كه بتواند به وظایف خود بپردازد و اگر دیگر نعمتهای باارزش از دست برود، جان هیچ ارزشی ندارد، از این روی امیرالمومنین از خدا می خواهد كه نخستین نعمت باارزشی ندارد، از این روی امیرالمومنین از خدا می خواهد كه نخستین نعمت با ارزشی را كه از او بازپس می گیرد جان او باشد، كه بی وجود جان به هیچ یك از وظایف نمی توان عمل كرد.

و در پایان از خدای بزرگ و مهربان می خواهد او را در پناه نعمت عقل و اراده و اندیشه و آگاهی خود نگاه دارد تا از راه او بیرون نرود، دین خدا را به گونه ای عمل

[صفحه 532]

نكند كه باعث فتنه و فساد و انحراف و افراط و تفریط خود و دیگران شود، یا سرانجام، خواسته های مهار و تربیت نشده او را بر خود بار نكنند و به جای بردن به آسوده گاه امن و نیك فرجام هدایت الهی به كجراهه های نفس پرستی و شخصیت پرسیتی و در نهایت شرك آشكار بیفكنند. استعاذه ی آخر را امیرالمومنین به صورت جمع بیان كرده است، زیرا اگر همه ی خواستهای اجتماعی هماهنگ شوند، تاثیر حركت به سوی مقصد و رسیدن به آرمان آسانتر خواهد شد. ان شاءالله.

[صفحه 533]


صفحه 516، 517، 518، 519، 520، 521، 522، 523، 524، 525، 526، 527، 528، 529، 530، 531، 532، 533.








    1. نهج البلاغه، از وصیت به امام حسن، بخش نامه ها، شماره ی 31.
    2. نهج البلاغه، از وصیت به امام حسن، بخش نامه ها، شماره ی 31.
    3. غافر/ 60.
    4. نهج البلاغه، دعای 78.
    5. همان، بخش خطبه ها، دعای 227.
    6. همان، دنباله ی خطبه ی 91 (الاشباح).
    7. همان، دعای 215.
    8. همان، دعای 215.
    9. همان، بخش كلمات قصار، حكمت 184.
    10. البقره/ 120.